فلسفه و موسیقی

ارسال شده توسط مهدیسا دباغیان در 97/9/9:: 9:28 صبح


فلسفه با خرد سروکار دارد و ابزارش زبان است. ما با زبان فکر میکنیم، واژه ها را ایجاد میکنیم. واژه ها به تنهایی معنا دارند، اما ناقصند و بی تاثیر. واژه ها در کنار هم جمله را میسازند. جمله ها معنا می آفرینند و مفهوم میسازند. بقول دلوز فلسفه یعنی ایجاد مفاهیم یکه و جدید. 
و بدین ترتیب آدمی بواسطه فلسفه باعث شناخت دیگری از خودش می شود. بنوعی خودش را برای دیگران تعریف میکند. 
اما در موسیقی آواها در کنار هم عبارت ایجاد میکنند. عبارات موسیقایی معنا ندارد، اما تاثیر گذار است. چون بواسطه این منش غیر زبانی، ما را به ناخودآگاه می برد. در واقع موسیقی هیجانات و همه آنچه که در ما بطور اجتماعی و روانی سرکوب شده را آزاد می کند و بدین ترتیب باعث شناخت آدمی از خودش می شود. 
نشست امروزِ نشر هنوز و شنفتن حرفهای بابک احمدی، بهانه ای شد تا به موسیقی جدی تر بنگرم. و گویی بخش زیادی از این رسالت بر عهده تکرار است.. *بنظر من تکرار اگر آگاهانه و گزینشی باشد(یعنی خودم انتخاب کنم که در زمانی مشخص کاری را بطور متناوب تکرار کنم)، به فعالیتِ تکراری ما جدیت می بخشد و این جدیت بطرز معناداری نتایج مطلوبی را در پی دارد. 
و این دقیقا نقطه مقابل تکرارهای انتخاب نشده و ناخودآگاه است، که معمولا نتیجه اش ناراضیتی ست.

 مهدیسا دباغیان